عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 4 تير 1390
بازدید : 848
نویسنده : زهــــــــرا خانم

می گویند رسم زندگی چنین است

می آیند....

              می مانند.....

                               عادت می دهند.....

                                                          و می روند....

  و تو خود می مانی ....

                               و تنهاییت .....

رسم ما نیز چنین شد ...

 آمدیم...

           ماندیم ....

                         عادت کردیم

و حال که وقت رفتن است.....

                                       می فهمیم که چه تنهاییم....

و رفتنی شدیم...

                            برگشته ایم تا چند سطر ترانه ی دلتنگی سر دهیم...

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : شنبه 4 تير 1390
بازدید : 839
نویسنده : زهــــــــرا خانم

نبودي ناز عكساتو كشيدم نبودي طاقت بغضم تموم شد

هزاربار عاشقي رو دوره كردم تو اين شبها كه بي چشمات حروم شد

چه شبها كه شدم خيره به جاده چه شبها كه شكستم بي تو تنها

به عشق ديدن تو اين چشارو نذاشتم روي هم يك لحظه حتي

خيلي تو رو دوستت دارم مي خوام اينو بدوني

نمي ذارم يه لحظه هم بدون من بموني

تو مي خندي به من مثل هميشه به دادم مي رسي با مهربوني

نمي ترسم نمي بازم به گريه اگه بازم تو پيش من بموني

تو از راه مي رسي فردا مي دونم مي ذاري سر رو شونه هام دوباره

با اون چشماي بارون خورده

بازم مي شي هم گريه ي اين بي ستاره           

 

 

 l7nrlew9kr9e907g13u.jpg

 



:: موضوعات مرتبط: دل نوشته.. , ,
تاریخ : شنبه 4 تير 1390
بازدید : 722
نویسنده : زهــــــــرا خانم
نگاه کن من چه بی پروا،چه بی پروا

 

به مرز قصه های کهنه میتازم

نگاه کن با چه سر سختی تو این سرما

برای عشق یه فصل تازه میسازم

یه فصل پاک،یه فصل امن و بی وحشت

برای تو که یک گلبرگ زود رنجی

یه فصل گرم و راحت زیر پوست من

برای تو که با ارزش ترین گنجی

نگاه کن من به عشق تو چه لیلا وار

تن یخ بسته ی پروازو می بوسم

بیا گرم کن منو با سرخی رگهات

من اون رگهای پرآوازو می بوسم

تو رو میبوسم ای پاکیزه ی عریان

تو رو پاکیزه مثل مخمر قرآن

طلوع کن من حرارت از تو می خواهم

ظهور کن من شهامت از تو میگیرم

بیا،هیچ کس مثل من وتو عاشق نیست

مثل ما عاشق و همسایه و همدم

بیا،از شیشه ی سخت و بلند عشق

مثل ارابه ی نور رد بشیم با هم

نگاه کن،من چه شبنم وار چه شبنم وار

به استقبال دستای خزون میرم

هراسم نسیت از این سرمای ویرانگر

برای تو،من عاشقانه میمیرم

 

 ynozoh9vzn2u8qbbitpp.jpg



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
تاریخ : شنبه 4 تير 1390
بازدید : 932
نویسنده : زهــــــــرا خانم

شبی غمگین شبی بارانی و سرد

 

 

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

و او هرگز شکستم را نفهمید

 اگر چه تا ته دنیا صدا کرد



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : شنبه 4 تير 1390
بازدید : 745
نویسنده : زهــــــــرا خانم

شبی غمگین شبی بارانی و سرد

 

 

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

و او هرگز شکستم را نفهمید

 اگر چه تا ته دنیا صدا کرد



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : شنبه 4 تير 1390
بازدید : 858
نویسنده : زهــــــــرا خانم

من تو را به کسي هديه مي دهم که از من عاشق تر باشد


و از من براي تو مهربان تر.


من تو را به کسي هديه مي دهم که صداي تو را از دور،


در خشم، در مهرباني،


در دلتنگي، در خستگي، در هزار همهمه ي دنيا، يکه و


تنها بشناسد.


من تو را به کسي هديه مي دهم


که از نگاه سبز تو تشخيص بدهد که امروز هواي دلت

آفتابي است؛ يا آن


دلي که من برايش مي ميرم، سرد و باراني است.


اي... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛ من تو را به کسي


هديه مي دهم که قلبش بعد


از هزار بار ديدن تو، باز هم به ديوانگي و بي

پروايي اولين نگاه من بتپد.


همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...


تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛


ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان


تر است؟آيا او بيشتر از


من براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز


ولي، تو در عين ناباوري، او را برگزيدي...


مي دانم... من دير رسيدم...خيلي دير...خيلي



تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 661
نویسنده : زهــــــــرا خانم

 

پرسيد که چرا دير کرده است؟
 
نکند دل ديگري اورا اسير کرده است؟
 
خنديدم و گفتم او فقط اسير من ‏است تنها دقايقي چند تاخير کرده است
 
گفتم امروز هوا سرد بوده است شايد موعد قرار تغيير کرده است
 
خنديد به سادگيم آينه و گفت: احساس پاک تو را زنجير کرده است
 
گفتم از عشق من چنين سخن مگوي
 
گفت : خوابي سالها دير کرده است
 
در آيينه به خود نگاه ميکنم آه عشق او عجيب مرا پير کرده است
 
راست ‏گفت آيينه که منتظر نباش
 
 او براي هميشه دير کرده است....


:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: , ,
تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 539
نویسنده : زهــــــــرا خانم

 

تنهايي ام را با تو قسمت مي كنم، سهم كمي نيست
گسترده تر از عالم تنهايي من، عالمي نيست
 
غم آنقدر دارم كه مي خواهم تمام فصلها
بر سفره رنگين خود بنشانمت بنشين، غمي نيست
 
حّواي من! بر من مگير اين خودستايي را-كه بي شك
تنهاتر از من در زمين و آسمانت ، آدمي نيست
 
آيينه ام را بر دهان تك تك ياران گرفتم
تا روشنم شد:در ميان مردگانم همدمي نيست
 
همواره چون من ،نه:فقط يك لحظه خوب من بينديش
- لبريزي از گفتن ،ولي در هيچ سويت محرمي نيست
 
من قصد نفي بازي گل را و باران را ندارم
شايد براي من كه همزاد كويرم ،شبنمي نيست
 
شايد به زخم من كه مي پوشم زچشم شهر آن را
در دستهاي بي نهايت مهربانش مرهمي نيست
 
شايد ويا شايد هزاران شايد ديگر-اگر چه
اينگ به گوش انتظارم-برصداي مبهمي نيست.


:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 909
نویسنده : زهــــــــرا خانم

می روی خدا به همراهت

فقط لطفا در را پشت سرت محکم ببند

می ترسم خیابان ها گرفتار طوفان شوند

 



:: موضوعات مرتبط: دل نوشته.. , ,
:: برچسب‌ها: , ,
تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 932
نویسنده : زهــــــــرا خانم

بعد از سفری بی عشق از حادثه می آیم

با شوق تو می رفتم بی وسوسه می آیم

یک قلب ترک خورده سوغات محبت بود

پاداش دل ساده نیرنگ و خیانت بود

من از تو چه سر بودم ای بی نفس کمرنگ

من حادثه ی روزم تو شب زده ی دل سنگ

خاکستر جا مانده از فاجعه ی ققنوس

اندوه شب سربی در با ور یک فانوس

در عشق تو فرسودم پایان قشنگی بود

مزد همه ی خوبیم افسوس دورنگی بود

ای از غم من سرخوش شکم به یقین خشکید

محکوم عذابی تو در دایره ی تمدید

لایق تر از این بودم عشق تو حماقت بود

یک عمر هدررفته تاوان رفاقت بود

این اوج حقارت بود

این اوج حقارت بود...

 



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 760
نویسنده : زهــــــــرا خانم

آرزوهایم را بر دوش گرفته ام

 

و بی مهابا در مسیر باد حرکت می کنم

به روی انتظار که می رسم می نشینم

بر با دستانی پر از التماس چشمانی ابارانی ام رابه نگین زمین می دوزم

و به رویاهای مبدل شده به کابوس می اندیشم

ناگهان قطار سرنوشت از روبرو میرسد

و تمام رویاهایم را به انهدام می کشد  و بازمن می مانم و کابوس 

 و ریل انتظار

باز من می مانم و و تنهایی.



:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: , ,
تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 666
نویسنده : زهــــــــرا خانم

 

 

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«بادا»مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا»زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
 



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
:: برچسب‌ها: شعری از مرحوم قیصر امین پور ,
تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 873
نویسنده : زهــــــــرا خانم

من یک سوال گمشده دارم

از که بپرسم ؟این سوال همیشه بامن است

از ماه می پرسم که روزهای بودنت را از بر است

چرا کودکی من در 15 سالگی ام گم شد؟

از جاده می پرسم که همیشه شاهد دور شدن  من از تو بود پدر!!

نه از غروب می پرسم کودکی های من در 15 سالگی چه زود تمام شد!!

اما نه پدر هیچ کدام جواب نمی دهند وجاده ,ماه ، غروب چقدر عجیب اند

 که به هیچ سوالی جواب نمی دهند ودر هیچ جای رفتن نمی میرند!؟



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: برچسب‌ها: پدر!! ,
تاریخ : جمعه 20 خرداد 1390
بازدید : 1086
نویسنده : زهــــــــرا خانم
من به درماندگی صخره و سنگ

 

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

 پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر


- افسوس

من و تو  دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

 و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد
 



:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: , , ,
تاریخ : یک شنبه 8 خرداد 1390
بازدید : 574
نویسنده : زهــــــــرا خانم

آن روز با تو بودم

                                        

                                              امروز بی تو ام

 

                                           آن روز که با تو بودم

 

                                                بی تو بودم

 

                                            امروز که بی تو ام

 

                                                   با تو ام 



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
تاریخ : یک شنبه 8 خرداد 1390
بازدید : 772
نویسنده : زهــــــــرا خانم

در خیالت مثل من پرواز کن

تو خود عشقی مرا آغاز کن

سرزمین آرزوهایت کجاست

آمدم در را به رویم باز کن

با من از باران و از شبنم بگو

عشق را با قلب من دمساز کن

عشق تو یک اتفاق ساده نیست

با نگاهت باز هم اعجاز کن


:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: , , ,
تاریخ : یک شنبه 8 خرداد 1390
بازدید : 543
نویسنده : زهــــــــرا خانم

تماشایی است نگاه زیبایت

دلبستنی است قلب مهربانت

لمس کردنی است دستان گرمت

دیدنی است خنده های دلنشینت

گوش کردنی است سخنان ارام بخشت

و من سالهاست هر وقت تو را دیدم در دریاچه ی مهربانی هایت غرق شدم

دستم را بگیر ..

نفس های آخرم هست

باورم کن...

که بی تو هیچم..

ای مهربون

             



:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: , , , ,
تاریخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 942
نویسنده : زهــــــــرا خانم

گاهي احساس مي کني با وجود همه چيز،
هيچ چيز نداري، گاهي ميان آشناهاي قديمي
نشسته‌اي،‌ اما باز هم غريبه اي.
بعضي وقت‌ها مي دانـــــــــي دلت پر است،
اما جايي را سراغ نداري که غصـــــــــه‌هـايت را
بازگو کني.
گـــــــاهي وقت‌ها حتي ديوارهاي اتاقت هم
از دست تو خسته شده اند و ديـــــــــــگر طاقت
شنيدن حرفهــــــــــاي پراز اندوه تو را ندارند. آن
وقت است که چشــــــــم‌هايت به يکباره هواي
باريدن مي کند.

ديشب براي من از آن گاهي وقت‌ها بود..



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
تاریخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 884
نویسنده : زهــــــــرا خانم

شــايد اشــتباهه امّــا عاشـقا دروغ می گن

آدمــــای مهـربـون و بــاوفــا دروغ می گن

 

اونـا کـه می گن کـه تـا هميشــه ديوونتونن

بـذا بی پرده بگم که به شــما دروغ می گن

 

اونـا کـه می‌آن به اين بهونه ها،‌ که اومدن

از‌توی شهرِ قشـنگِ قصّه‌ها، دروغ می گن

 

اونــا کـه فـدات بشـم‌‌‌‌‌‌‌‌ تکيه کلامشون شده

بــه تـموم آسـمونا، به خــدا دروغ می گن

 

اونـا که با قسـم و آيه می خوان بهت بگن

تا قيامت نمی شن ازت جدا، دروغ می گن



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: برچسب‌ها: , , , ,
تاریخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 575
نویسنده : زهــــــــرا خانم

دوس دارم از شـــــما بـگم، ببخشــيدا جســـــارته
اگـــه بـــــگم شـــــما گُليد، کـــــه مــــــايه خجالته

يــه بســــته نـاقابله، پيشــــکش چشماي شــما
پس مي‌فرستين مي دونم، دل مثِ کارت دعــوته

مـــنتظر يــه فــــــرصتم حــــضوري خــدمت بـرسم
خــيلي ببخشيدا ولــي، ســــرِ شـــما کي خلوته

از دل رســــوام مـي دونم، ايراد فراوون مي گيريد
خـــــــاکش ولـــي تـَـــبرُّکه، مــــال غـماي غـــربته

اين جـور نبودم به خدا، واسه خودم کسي بودم
دوره شوق هـــرکسي، خوب مي دونيد يه مــدته

قرار بودش که من ديگه عاشق هيچ کسي نشم
نمي دونم اسمش چيه، يا وسوسست ياقسمته

راحت بگم اون دلي که خودش يه روز يه خونه بود
چشــش بــــه دنـــــبال شــــماس، منتظر مـــرمته

تــــــو آرزوي کشــف ايـن يــــه راز زيــــبا مي مونم
چــــــرا هميشه بعد عشـــق، دلا اســــير عــادته؟

شــــما بـا من موافقيد؟ عاشق اگه عاشق باشه
خوب مي دونه که عاشقي، قشنگ ترين اسارته

يــــه جـــا يکي نــوشته بود، اوج مــقام عـاشقي
بــــه جــــرُأتِ بوســــــــيدنه، بـــه مـدت حســادته

شـــــرايط ديــــوونگي، يـکي دوتا نيست به خـدا
زيـــــــاده امــــــا اولـــــش کــــــاراي ضــد ســـنته

هميشه‌تا اون‌که‌مي‌خواي،يه‌دريادرد و فاصلست
ولـــي مهم نـــرفتــن و مـــوندن ســـر رفـــــــاقته

يـــه چيـزي قلب عاشقو بدجوري آتيش مي زنه
معلومه، بــودن با کســـي کـــه تفريحش خيانته

خـــونه مـــا تـــا خونتون، اِنـقَدرا دور نيس وليکن
مشـــــکل و درد مـــــــا دوتــــا، نداشتن سعادته

يه‌شب‌نمي‌دونم‌چي‌شد،رد ‌شديد‌از‌تو خوابِ من
از اون به‌بعد همش مي‌گم،خوابم يه جور عبادته

تـصــــوّرش خُـب مشکله، که ما کنار هم باشيم
نـمي رســيم به همديگه، تلـــخه ولي حــقيقته

خلاصه دوس دارم بــــيام حضوري صحبت بکنيم
هـــــر روزي که شما بگيد، هر زموني که فرصته

اگــه خدا نخواست بيام واسه هميشه پيشتون
يـــه دونــه عکس بهم بديد، اگر چه کلّي زحمته

چي کار کنم واســه من و امثال من که عاشقن
ديــوونه شما مي شن، عکسم خودش غنيمته

امـــضا کــنم يــا نکـــنم واســه شما فرقي داره؟
بــه ديــوونه کـه نــه بگــيد، فــکر مي کنه قيامته



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 879
نویسنده : زهــــــــرا خانم

چشمش‌افتادبه‌من‌وهمونی‌که می‌دونی شد
بـــذار راحـــتت کـــنم يـعنی دلـم ديـوونه شد
 
دلِ من کـه عــمری رفـته بـود سراغ زندگيش
بــه بـــيابون زد و دنـــبال چشــاش روونه شد
 
اون تــا ديـــد ديـوونشم ديگــه بهم نگـا نکــرد
عـــاشقيم بـرای رفـتنش، واسش بهونه شد
 
گـــفتم ايـن تـير نگــاتو،‌ تـوی قـلب مــن نــزن
ديگه قـلب مـن واسـه تـيرای اون نشونه شد
 
روزا تـــو خـــــــــيابونا آواره نگـــــــاش شــدم
شــــبا هـــم بـيابونا واسـه غـريبيم خونه شد
 
ديگه مطمئن شد اون که مـن‌گرفتارش شدم
عشق مـن از اونـايی کـه تـا ابد می مونه شد
 
يـه شب امّـا واسه هميشه رفت يه جـای‌دور
چون نگفت کجا می ره، بـاز تقصير زمـونه شد



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
تاریخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 922
نویسنده : زهــــــــرا خانم

چشـم مـن گــم شـد و تـو پنجره‌ها نيومدی
گـفته بـودم واسـه خـــــاطر خــــــدا نيومدی
 
يکــی گفت شــبای مهتاب بشينم دعا کنم
بـالا رفت دســـتای مـن واسـه دعــا نيومدی
 
دلِ مـن اســير چشمای تـو شد حتی واسه
ايـن کــه ايـن دــيوونه رو کنی رهـــا نيومدی
 
واســه تــو نـوشـته بـودم کـه دلــم ديـــوونته
تــو گـذاشـتی بـه حسـاب يــه خـطا نيومدی
 
يکی گفت اوّل راه ســخت مجـــنونی هنــوز
ســـر گذاشـــتم بــه دل بــــيابـونا نــــيومدی
 
يکی گفت بـــرو واســـه کـــبوترا دونــه بــريز
دلـــــمو ريــــختم واســـه کــــبوترا  نــيومدی
 
ســـبزی زنــدگيمو بستم به غوغــای ضـريح
امـــانت دادم  اونـــو دســت رضــــا نــيومدی
 
نــذرمــو نـوشتمش رو گُـــــلا تــا يـــادم نــره
نــذرا رو يکــی يکــی کـــــردم  ادا  نـــيومدی
 
گـفته بــودم يــه کســــی بــياد بگه آخـرشه
لااقـــــل بــــيا بـــــرای يــه نگــــــا نـــيومدی
 
گفته بــودن بــــيا از عشـق تـو ديــوونه شده
لااقـــل بــــرای خــــــاطر شـــــــفا نـــيومدی
 
آشِــــناتـرين غــــريبه‌ای تـــو قــصّه‌های مـن
مـــنو کُشـتی تــو غــــريبِ آشــــنا نــيومدی
 
ديدمت رد می‌شـدی از کـوچه‌های خـــاطره
التـــماست کــردمــو گـفتم بـــيا، نـــيومدي؟
 
خوبيا تموم می شن می رن يه جا تو خاطره
مـثِ  تــــو  رفـتی  سـراغِ  خــوبيا نـــيومدی
 
نمی‌گم بــيا، اگـــه دوس نــداری بــياي، نـیا
لااقـــــل فقط  بـهـم بگـــــو چــــرا نـــيومدي



:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: , , ,
تاریخ : چهار شنبه 4 خرداد 1390
بازدید : 926
نویسنده : زهــــــــرا خانم


اي دوست قبولم كن و جانم بستان

مستم كن و وز هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرار گيرد بي تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

اي زندگي تن و توانم همه تو

جاني و دلي اي دل و جانم همه تو

تو هستي من شدي ازآني همه من

من نيست شدم در تو ازآنم همه تو

خود ممكن آن نيست كه بردارم دل

آن به كه به سوداي تو بسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل

دل را چه كنم بهر چه مي‌دارم دل

در عشق تو هر حيله كه كردم هيچ است

هر خون جگر كه بي تو خوردم هيچ است

از درد تو هيچ روي درمانم نيست

درمان كه كند مرا كه دردم هيچ است

من بودم و دوش آن بت بنده نواز

از من همه لابه بود از وي همه ناز

شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد

شب را چه كنم حديث ما بود دراز

دل تنگم و ديدار تو درمان من است

بي رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هيچ دلي مباد  بر هيچ تني

آن كز قلم چراغ تو بر جان من است


اي نور دل و ديده و جانم چوني

وي آرزوي هر دو جهانم چوني

من بي لب لعل تو چنانم كه مپرس

تو بي رخ زرد من ندانم چوني

افغان كردم بر آن فغانم مي سوخت

خامش كردم چو خامشانم مي سوخت

از جمله كران‌ها برون كرد مرا

رفتم به ميان و در ميانم مي سوخت

من درد تو را ز دست آسان ندهم

دل بر نكنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به يادگار دردي دارم

كان درد به صد هزار درمان ندهم

اندر دل بي وفا غم و ماتم باد

آنرا كه وفا نيست از عالم كم باد

ديدي كه مرا هيچ كسي ياد نكرد

جز غم كه هزار آفرين بر غم باد

در عشق توام نصيحت و پند چه سود

زهرآب چشيده‌ام مرا قند چه سود

گويند مرا كه بند بر پاش نهيد

ديوانه دل است پام بر بند چه سود


من ذره و خورشيد لقايي تو مرا

بيمار غمم عين دوايي تو مرا

بي بال و پر اندر پي تو مي‌پررم

من كَه شده‌ام چو كهربايي تو مرا


غم را بر او گزيده مي بايد كرد

وز چاه طمع بريده مي بايد كرد

خون دل من ريخته مي‌خواهد يار

اين كار مرا به ديده مي‌بايد كرد


آبي كه ازاين ديده چو خون مي‌ريزد

خون است بيا ببين كه چون مي‌ريزد

پيداست كه خون من چه برداشت كند

دل مي‌خورد و ديده برون مي‌ريزد


عاشق همه سال مست و رسوا بادا

ديوانه و شوريده و شيدا بادا

با هوشياري غصه هر چيز خوريم

چون مست شديم هرچه بادا بادا


از بس كه برآورد غمت آه از من

ترسم كه شود به كام بدخواه از من

دردا كه ز هجران تو اي جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

ما كار و دكان و پيشه را سوخته‌ايم

شعر و غزل و دوبيتي آموخته‌ايم

در عشق كه او جان و دل و ديده‌ي ماست

جان و دل و ديده هر سه را سوخته‌ايم



:: موضوعات مرتبط: عشق , ,
:: برچسب‌ها: , , , ,
تاریخ : یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 908
نویسنده : زهــــــــرا خانم

تو این روزا که تن پوشم شده ته مونده ی اشکام

تموم دلخوشیم اینه بگی بازم تورو می خوام

تو این روزا که بی میلی شده حرف شب و روزت

تموم دلخوشیم اینه بمیرم من تو آغوشت

تو این روزا که تنهایی گره خورده به احساسم

تموم دلخوشیم اینه هنوزم رو تو حساسم

هنوزم رو تو حساسم به این حالی که من دارم

حسودی میکنه هر کی میبینه دل به تو دادم

هنوزم رو تو حساسم عجب حال خوشی دارم

من این احساس زیبا رو به آغوشت بدهکارم

دختر غمگین



:: موضوعات مرتبط: دل نوشته.. , ,
تاریخ : یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 1098
نویسنده : زهــــــــرا خانم

ميون چند تا اطاقک سوت و کور خسته و خاموش

يه نفر نشسته تنها انگاري شده فراموش

دو تا چشم بارونه نم نم   ميزنه بروي گونه

چقدر اين دل غصه داره    آخ فقط خدا ميدونه

لحظه ها آسه و آسه   دست غم پاشونو بسته

صداي خرده جواهر   يه نفر دلش شکسته
...
...
...
از توي همون اطاقک قاصدک خبر مياره

يه نفر داره ميميره تنها اين چه روزگاره

کي دلش اين همه سنگه که اونو گذاشته رفته

خيلي ساله خيلي وقته نه يکي دو روز و هفته

مگه رفته از تو يادش تنها همدمش تو بودي

کوه پر صبر و صميمي واسه گريه هاش تو بودي

توي اين روزا عزيزم منتظر باش بر مي گرده

کوره داغ جدايي ديگه خاموش و سرده

باز مياد پيشت گلِ تو سر بزير و پر خجالت

اما انقدر تو بزرگي نداري حتي شکايت!



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 915
نویسنده : زهــــــــرا خانم

 - مهسا خانوم معاون کلوب بیشه سبز,مریم ت,روزیتا معاون کلوب برترین ها,نازنین کیان,طلا جون,رومینا  نقوی,شیدا ,آسمان  پر احساس مدیر کلوپ نو اندیش ,سپیده رویین تن,سحر جوجو,دریا ارومیه شهر من,نازنین ,مهسا  درویش,تارا شمس,



:: موضوعات مرتبط: دل نوشته.. , ,
تاریخ : یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 760
نویسنده : زهــــــــرا خانم

من و تو هستیم و بینمان فاصله

زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله

همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم!

بیش از این انتظار مرا میسوزاند، دلخوشی فرداست که  

تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند

تو  در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم ،

تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم ،

تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم ،

تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم!

انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمیکنند

چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز

در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمیدانم، میدانند حال من و تو را

روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است ،

امروز خیره به ساعت بودم ، دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم

دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ، امروز در فکر خواب دیشب بودم

به انتظارت مینشینم ، انتظار هم پایان نیابد ، میروم به سوی پایانش ،

تا نزدیک شوم به تو ، در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم


 



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 569
نویسنده : زهــــــــرا خانم

من اینجا

 

وسط جهنم

 

به روز مرگی رسیدم

 

منم زوزه میکشم

 

جنازه تکه تکه میکنم

 

من همینجا

 

بهشت میسازم

 

با یاد بهشتی که

 

غریبه واسم ترسیم کرد

 

من همینجا . . .

 

من محکوم به دل باختن به یک غریبه

 

آروم آروم

 

جهنمی شدم

 

سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
تاریخ : یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 1145
نویسنده : زهــــــــرا خانم

دستانم


در موهایم


گره خورده


و چشمانم


خاطراتِ مبهمی را دنبال می کرد


که دیگر
هرگز


دست یافتنی نمی نمود.



:: موضوعات مرتبط: درد و دل , ,
تاریخ : یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 831
نویسنده : زهــــــــرا خانم

دلم گرفته و به کنج این شب بی مهتاب و خاموش

تکیه زده است.

نه ستاره ها ، که همیشه مهربان بودند

و نه ماه ، با آن مهتابی زیبا

امشب نمی توانند پاسخگوی گونه های خیس من باشند.



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: برچسب‌ها: , ,
به وبلاگ من خوش آمدید

از این وبلاگ خوشتون اومده؟!!

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ستاره و آدرس seti65.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com